چه روز سرد مه آلودی
چه انتظاری
آیا تو باز خواهی گشت ؟
تو را صدا کردند
تو را که خواب و رها بودی
و گیسوان تو با رودها جاری بود
تو را به شط کهن خواندند
تو را به نام صدا کردند
از عمق آب
و باغ کوچک گورستان را در باد
به سوی شهر گشودند
تمام بودن رازی شد
و گیسوان تو ناگاه بر تمامی ویرانه های باد نشست ...
م.آزاد
همدلم سلام. وبلاگ خوبی داری بهت تبریک میگم
اگه خواستی با هم تبادل لینک کنیم. منو به اسم "کلبه کوچک من" لینک کنید.
روزهات نارنجی