مجال
بی رحمانه اندک بود و
واقعه
سخت
نامنتظر.
از بهار
حظ ّ تماشائی نچشیدم،
که قفس
باغ را پژمرده می کند.
از آفتاب و نفس
چنان بریده خواهم شد
که لب از بوسه نا سیراب.
برهنه
بگو برهنه به خاکم کنند
سرا پا برهنه
بدان گونه که عشق را نماز می بریم،
که بی شایبه حجابی
با خاک
عاشقانه
در آمیختن می خواهم.
احمد شاملو
سلام دوست عزیز
به وبلاگ من سر بزن تا عجیب ترین آرزوها رو بخونی
البته فعلا بخش سینمایی اون روی سایت
نظرهم بذارید / به امید دوستی های همیشگی
دلهای آدما به اندازه حرفاشون بزرگ نیست
ولی حرفی که از ته دل باشه می تونه آدم بزرگی بسازه.....