من از این دونان شهرستان نیم
خاطر پر درد کوهستانیم،
کز بدی بخت، در شهر شما
روزگاری رفت و هستم مبتلا!
هر سری با عالم خاصی خوش است
هر که را که یک چیزی خوب و دلکش است ،
من خوشم با زندگی کوهیان
چون که عادت دارم از طفلی بدان .
به به از آنجا که ماوای من است،
وز سراسر مردم شهر ایمن است!
اندر او نه شوکتی ، نه زینتی
نه تقلید، نه فریب و حیلتی .
به به از آن آتش شبهای تار
در کنار گوسفند و کوهسار!
به به از آن شورش و آن همهمه
که بیفتد گاهگاهی در رمه :
بانگ چوپانان، صدای های های،
بانگ زنگ گوسفندان ، بانگ نای !
زندگی در شهر، فرساید مرا
صحبت شهری بیازارد مرا ...
زین تمدن، خلق در هم اوفتاد
آفرین بروحشت اعصار باد
نیما یوشیج
سلام دوست عزیز.از لینکت ممنونم منتها اسم وب من (از دریچه ماه ) نه دریاچه ماه. منتظر حضور گرمت هستم.
سلام من میخواستم بگم از وبلاگتون خوشم اومده و با اسم شاعران سپید لینکتون کردم.مرسی