دیگرزمان، زمانه مجنون نیست
فرهاد،
در بیستون مراد نمی جوید ،
زیرا بر آستانه خسرو،
بی تیشه ای به دست کنون سر سپرده است .
در تلخی تداوم و تکرار لحظه ها،
آن شور عشق
عشق به شیرین را،
از یاد برده است .
تنهاست گرد باد بیابان،
تنهاست .
و آهوان دشت،
پاکان تشنگان محبت
چه سالهاست
دیگر سراغ مجنون،
آن دلشکسته عاشق محزون رام را
از باد و از درخت نمی گیرند
زیرا که خاک خیمه ابن سلام را
خادم ترین و عبدترین خادم
مجنون دلشکسته محزون است .
در عصر تضاد، عصر شگفتی
لیلی
دلاله محبت مجنون است !!
ای دست من به تیشه توسل جو،
تا داستان کهنه فرهاد را،
از خاطرات خفته برانگیزی .
ای اشتیاق مرگ
در من طلوع کن .
من اختتام قصه مجنون رام را
اعلام می کنم
حمید مصدق
سلام
وبلاگ حرفهای ناتمام با شعری از دکتر علی شریعتی به روز شد.
منتظر حضور پر مهر شما هستیم.
موفق باشید.....
سلام دوست عزیز من یک عاشقانه دیگه از حرفای نگفته ام نوشته ام خوشحال میشم بیایی و نظرت را بگی چون برام خیلی مهمه نظرتون... (عنوان مطلب هم اینه تنها یادگار از خاطره تو... ) اگه عاشقی که در این شکی نیست یا علی... التماس دعا...
به من گفتی دوستم داری و روی قولت می ایستی
همین طور هم شد.
قولت را زیر پایت گذاشتی و روی آن ایستادی
.
.
.
غمهایت کوتاه