می تراوید آفتاب از بوته ها.
دیدمش در دشت های نم زده
مست اندوه تماشا ، یار باد،
مویش افشان ،
گونه اش شبنم زده.
لاله ای دیدیم ، لبخندی به دشت
پرتویی در آب روشن ریخته
او صدا را در شیار باد ریخت:
جلوه اش با بوی خنک آمیخته
رود، تابان بود و او موج صدا:
خیره شد چشمان ما در رود وهم
پرده روشن بود ، او تاریک خواند:
طرح ها در دست دارد دود وهم
چشم من بر پیکرش افتاد ، گفت:
آفت پژمردگی نزدیک او
دشت: دریای تپش، آهنگ ، نور
سایه می زد خنده تاریک او.
سهراب
سلام دوست گرامی
بهارتان مبارک
وبلاگ زیبایی دارید ...برای من مثل یک گنجه چون عاشق این شعرهای زیبا هستم...شما رو بانام شاعران سپید لینک کردم....اگه دوست داشتید می تونید وبلاگ من رو هم لینک کنید با نام دریای شرقی....پیروز باشید وشاد
سلام دوست عزیز
وبلاگ زیبایی داری
خوشحال میشم به من هم سر بزنی