درختی پیر
شکسته خشک تنها گم
نشسته در سکوت وهمنک دشت
نگاهش دور
فسرده در غروب مرده دلگیر
و هنگامی که بر می گشت
کلاغی خسته سوی آشیان خویش
غم آور بر سر آن شاخه های خشک
فروغ واپسین خنده خورشید
شد خاموش
هوشنگ ابتهاج
با سلام حضور نویسنده محترم وبلاگ و آرزوی موفقیت در تلاش برای ارتقا ئ فرهنگ غنی فارسی
عــــــــــــــــــــــــــالی بود!مرسی
با سلام حضور نویسنده محترم وبلاگ و آرزوی موفقیت در تلاش برای ارتقا ئ فرهنگ غنی فارسی
عــــــــــــــــــــــــــالی بود!مرسی