در کویر کبود آتشها
خار هر شعله خیره مانده براه
اختران کورمانده در پس ابر
بردگان قوز کرده در بن چاه
می چکد از گلوی محکومان
قطره قطره سرود دهشت و درد
می رمد آهویی به دامن دشت
تا برانگیزد از سیاهی گرد
لیک اینجا سرد گویانند
دل به دریا سپرده موج آسا
می خزند از کرانه های ظلام
تا دم صبح تا دل دریا
م.آزاد
سلام ک.م .. خوبی .. اشعار سپید قابل تاملی هستند .. منتظر شما در آخرین پستم هستم .. خداحافظ
http://poetriman.blogsky.com/
سلام
به جای جشن ولادت فرزند جشن شهادت فرزند.....
چشم انتظارم
موفق و بهروز باشید.
نگاهم کرد پنداشتم دوستم دارد نگاهم کرد در نگاهش هزاران شوق عشق را دیدم نگاهم کرد دل به او بستم ولی بعدها فهمیدم فقط نگاهم می کرد
.
.
.
.
دلت شاد
یا حق
سلام همقبیله ای مهربان
به پرواز شک کرده بودم من.
سحرگاهان
سحر شیری رنگی ِ نام بزرگ
در تجلی بود.
با مریمی که می شکفت گفتم«شوق دیدار خدایت هست؟»
عید قربان بر شما مبارک نازنین
در پناه یار خوبان
یا علی
لیک اینجا "سرود" گویانند
زیبا بود.