منزلی در دوردستی هست بی شک هر مسافر را
اینچنین دانسته بودم، وین چنین دانم
لیک
ای ندانم چون و چند! ای دور
تو بسا کاراسته باشی به آیینی که دلخواه ست
دانم این که بایدم سوی تو آمد، لیک
کاش این را نیز میدانستم، ای نشناخته منزل
که از این بیغوله تا آنجا کدامین راه
یا کدام است آن که بیراه ست
ای برایم، نه برایم ساخته منزل
نیز میدانستم این را، کاش
که به سوی تو چه ها میبایدم آورد
دانم ای دور عزیز! این نیک میدانی
من پیادهی ناتوان تو دور و دیگر وقت بیگاه ست
کاش میدانستم این را نیز
که برای من تو در آنجا چه ها داری
گاه کز شور و طرب خاطر شود سرشار
میتوانم دید
از حریفان نازنینی که تواند جام زد بر جام
تا از آن شادی به او سهمی توان بخشید؟
شب که می آید چراغی هست؟
من نمی گویم بهاران، شاخه ای گل در یکی گلدان
یا چو ابر اندهان بارید، دل شد تیره و لبریز
ز آشنایی غمگسار آنجا سراغی هست؟
اخوان
سلام...وبلاگت جالبه.موفق باشی
با سلام
با غزلی به روزم
خوشحال میشم دعوتم را بپذیرید
با سلام خدمت شما دوست عزیز که در بخش ادبیات ایران فعالیت می کنید نظر به اهمیتی که موضوع اطلاع رسانی دارد با توجه به اینکه متاسفانه در ایران قوانین کپی رایت اعمال نمی شود و جریان کپی پیست ها گاهی با سلیقه شخصی افراد تداخل پیدا می کند لذا سیمین بهبهانی در مورد چند شعر که به اونسبت داده شده اما مال او نیست و به اسم او در اینترنت صفحه به صفحه منتشر می شود ابراز تاسف و ناراحتی عمیق نموده اند اگر مقدور است خواهشمندم این موضوع را جهت اطلاع رسانی در سایت منعکس کنید
https://www.facebook.com/siminbehbahani/posts/521137167951726?stream_ref=10
شعر زنی را می شناسم من از خانم فریبا شش بلوکی است
http://zanira.sheshboluki.com
سلام وب قشنگی دارید...
موفق باشید:)
خوشحال میشم به وب منم سربزنید و نظرتون رو بگید ممنونم.