به سراغ من اگر میآیید،
پشت هیچستانم.
پشت هیچستان جایی است.
پشت هیچستان رگهای هوا، پر قاصدهایی است
که خبر میآرند، از گل واشده دورترین بوته خاک.
روی شنها هم، نقشهای سم اسبان سواران ظریفی است که صبح
به سر تپه معراج شقایق رفتند.
پشت هیچستان، چتر خواهش باز است:
تا نسیم عطشی در بن برگی بدود،
زنگ باران به صدا میآید.
آدم اینجا تنهاست
و در این تنهایی، سایه نارونی تا ابدیت جاری است.
به سراغ من اگر میآیید،
نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد
چینی نازک تنهایی من.
سهراب سپهری
سلام دوست من مرسی از انتخاب این شعر ای دل غافل
خیلی وقته اینجا سر نزدم به هر حال موفق باشی
سلام
من نیز هیچستانی دارم که زیر پای سهراب است
قدم هاتان سرمه ای است بر چشمانم
سلام.وب قشنگی داری به کلبه ی درویشی من هم سری بزن.
سر مشق های اب بابا یادمان رفت
رسم نوشتن با قلم ها یادمان رفت
شعر خدای مهربان را حفظ کردیم
اما خدای مهربان را یادمان رفت...
salam doste khobam webe jalebi dari b manam sar bezan
خیلی ازت ممنونم و امیدوارم موفق باشی لطفا شعر های بیشتری برامون بذار
بازهم ازت تشکر میکنم